loading...
کلبه ی عشق

پیر مغان بازدید : 5 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


خیال تو هر شب

می برد مرا ...

به پنجره ای در مهتاب

ایستاده ای با چراغی در دست

که ذورق قلبم را

به ساحل پولک و نور می خواند

جوانه می زنم در ماسه زار داغ تنت

و در جزیرۀ آغوشت ...

به خواب گل یاس می رود دلم !

پیر مغان بازدید : 8 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

هنوزم عطر دستات توی دستامه

هنوزم یاد چشمات ماه شبهامه

هنوزم بوی موهات خاطرم مونده

هنوزم زیر بارون چتر رؤیامه

هنوزم روی شونم جای دستاته

هنوزم طعم اشکات روی لبهامه

هنوزم قلبم از حسّ تو لبریزه

هنوزم ساحلت آروم دریامه

هنوزم کوچه ها پر می شن از عطرت

هنوزم ردّ پای تو سر رامه

پیر مغان بازدید : 9 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


عشق ...

تنها بی گناهیست

که به جرم عصیان دیگران

در حضور عاشق و معشوق

به مسلخ می برند !

و مجرمان واقعه بی هیچ اعتراف

با خون عشق بر اعتبار خود

مهر می نهند !

و صحنه را آهسته ترک می کنند

آتسان که عشق قلبشان را

تنها می گذارد ...

تا برین جنایت مکافات شوند

و تا ابد در آتش سرزنش بسوزند

آی عشق !

چه با شکوه ...

بر گناهشان لبخند می زنی

و بر اشکهای ندامتشان

می خندی !

امّا ... تو دیگر نیستی !

پیر مغان بازدید : 6 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


دستی که از من فشرده ای

مشت کرده ام هنوز

که گرمای دست تو

در آن زندانیست !

جرات نمی کنم که بگشایم

تو دیگر نیستی !

پیر مغان بازدید : 10 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

چقدر کوچک است

حجم این اتاق

برای وسعت دلم

و چشم عاطفه ام

که مانده بر دیوار

دست هیچ بارانی

دلتنگی مرا نخواهد شست

از پشت این ...

پنجره های کاغذی بر دیوار

پیر مغان بازدید : 9 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

پیر مغان بازدید : 7 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)


آدمها مثل کتابند،برگرفته از مطالب جالب.
از روی بعضیها باید مشق نوشت.
از روی بعضیها باید جریمه نوشت.
بعضیها را باید چندبارخواند تا معنیشان رافهمید.
بعضیها را باید نخوانده کنارکذاشت!
آدمیان به لبخندی که برلبها می نشانند و به احساس خوبی که برجا مینهند،ماندگارند.
ماندگار باشید

پیر مغان بازدید : 10 سه شنبه 03 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

شبی از سوز گفتم قلم را

بیا بنویس غم های دلم را

دلم گفت برو بیمار عاشق

ندارم طاقت این بار غم را

 

درباره ما
جرعه ای باده نوشیم و قلم خویش را برداریم و از عاشقان و یار گویم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 243